۱۳۸۸ تیر ۹, سه‌شنبه

پروژه های مطالعاتی

دانشجویان محترم کلاس مبانی نظری؛
لیست اسامی گروه های مطالعاتی به انضمام عنوان پروژه ها اعلام می شود ؛

گروه اول = « فلسفه رئالیسم » آقایان عظیمی + رضوی.
گروه دوم = « هفت وادی عرفان و سلسله مراتب در معماری » آقای رحیم زاده.
گروه سوم = « مشهد و معماری مدرنیسم » آقایان حسین نژاد + علوی.
گروه چهارم = « مبانی طراحی معماری در بافتهای فرسوده » خانم ها قاضی سعید + زمانیان + غفاری.
گروه پنجم = « عالم مثال و معماری » خانم ها زحمتی + خرسندی + نجفی.
گروه ششم = « اخلاق در معماری » خانم ها قاسمیه + ارباب + کلانی.
گروه هفتم = « هدف و ماهیت رشته معماری » خانم جلالی.
گروه هشتم = « در جستجوی معماری پایدار(گذشته و حال) » آقایان بیک محمدی، دیوان بیگی، آرزو.
گروه نهم = « زیبا شناختی در معماری » خانمها پور اربابی + اولیائی + مولوی + ملک زاده.
گروه دهم = « روانشناسی محیط » خانم ها ذاکری + معینی + نائینی + عنایتی.
گروه یازدهم = « پرورش معمار و هویت زدایی » آقای پهلوان.
گروه دوازدهم = « ارتباط انسان با محیط (فضاهای معمارانه) » خانم نقوی.
گروه سیزدهم = « هندسه آسمانی در معماری » خانم ها عباس نیا + چشمی + کیکانلو.
گروه چهاردهم = «فرهنگ ها و سبک های معماری» خانم ها موحد + عمارلو

نکات ؛
1- روز پنج شنبه مورخ 11/04/1388 بین ساعات 14 الی 16، برای تحویل پروژه ها به گروه معماری مراجعه نمائید.
2- قطع پروژه ها A4 و بصورت تایپ شده باشد.
3- قالب بندی مطالب بر اساس موضوعاتی که در کلاس بیان شد، تنظیم گردد(فهرست، مقدمه، متن، ........... )
4- رعایت قواعد منبع نویسی و معرفی ماخذ، الزامی است.

۱۳۸۸ خرداد ۲۱, پنجشنبه

معلمان معماران فردا

معلم تدریس می کند , زیرا فاضل است وعاقل و عاشق پیشه خود .شاید در درس او اطلاعاتی منتقل و پدیده های پیچیده ای توضیح داده شود ,اما ماندگارترین تاثیر معلم از بیان فلسفه شخصی وآثار او حاصل می گردد .
یادگیری فرآیندی است همراه با جذب و معلم نمی تواند از بار اخلاقی موقعیت خود که موجب انتقال باورهای او به دانشجویان می شود ,حذر کند .اگر آرمانگرا باشد ,دست پروردگان اویا آرمانخواه می شوند یا مجنون , اگر در عملگرایی افراط کند , شاگردانش مدافعین بی قید و شرط وضع موجود ازآب در می آیند ,اگربه تعصب خشک بگراید یا مریدان افراطی تربیت می کند و یا مخالفان کور .
اگر خود نیاموزد,نمی تواند که بیاموزد.
و اگر در آرا خود صادق نباشد ,نمی تواند با عرضه آنها کسی را قانع کند .در چهار چوب اسلام تعلیم , فراتر از درس گفتن است و معلم ,خود بخش مهمی از آموزش بشمار می آید .
معلمان معماران تاریخ فردا محسوب می شوند .
گلزار حيدر (استاد پاكستاني الاصل دانشگاه كارلتون كانادا)

۱۳۸۸ خرداد ۲۰, چهارشنبه

من و معماري - نوشتارها

نوشتار 1
من پارسا پهلوان، 22 ساله ، از تازه وارد هاي دنياي معماريم. با همون شعار ها... از معماري نوشتن واسه من ،مثل نوشتن عاشقي مي مونه از عشقش. عاشقي که تا حالا ننوشته از عشقش.
از زماني که خودم رو شناختم، بي تاب بودم . بي تاب کشف کردن چيزي از خودم که نمي دونستم چي بود و شايد هنوزم پيداش نکردم. براي کشف خودم گاهي به موسيقي پناه بردم، گاهي به صحنه تئاتر، سالهايي به نقاشي و مجسمه سازي...هنگامه اي به فلسفه و شامگاهي به شعر. که هيچ کدوم از اونها به تنهايي براي ارضاي روح من کافي نبود. عاشق اين بودم که از خودم چيزي به يادگار بذارم و شايدم دوست داشتم،فرق بودن و نبودنم حس بشه.
اما تصور مقصد کنکوري دانشکده معماري براي من، يه ويترين از مانکن هاي چشم روشن بود که دور هم براي استفاده از کلمات ژوژمان و دسن و پرزانته و تيم ورک و کانسپچوال و ديکانس و .... آه که آواز دوهول شنيدن از دور خوش است!
از ترم دوم تحصيلم شروع کردم به لذت بردن از معماري... شعار... ژست...اظهار فضل...همون روزهاي ترم دوم ، مقاله اي رو نوشتم که الان از خوندنش خجالت مي کشم. ... مدتي که گذشت ورق برگشت. با هر کتابي که مي خوندم مي فهميدم هنوز معماري رو فتح نکردم! هر روز مي فهميدم که چيزي(هيچ چيز) از معماري نمي دونم و هر چه بيشتر ميخوندم و مي ديدم ، اين جهل برايم آشکار تر می شد و شوق دانستن درونم زبانه مي کشيد... و اين شوق تا امشب که اين چند خط رو مي نويسم، هنوز با منه.
چه لذت هايي رو مديون معماري ام. از خط کشيدن ها و فکر کردن ها و آرزوها تا حظ قدم زدن ميون بافت هاي قديمي و فکر کردن به چيز هايي که به چشم معمار محجوب نيست. فکر و روياي خط کشيدن براي رهايي از معماري ظاهر آراسته ي باطن کاسته ... .
قسم خوردم که تا روزي که زنده ام ، ازين پيش فعالي آروم نگيرم، چه اون بهانه عاشقانه معماري باشه... و چه خوب اگه اون بهونه ، معماري باقي بمونه... .
پارسا پهلوان
نوشتار 2
اولين باري كه اين موضوع توي كلاس مطرح شد نمي دونم چرا ناخودآگاه يه سري خاطره مثل برق و باد از جلوي چشمام گذشت...
روزي كه از كلاس پيش دانشگاهي با دو تا از دوستام داشتيم قدم زنان از خيابون كوهسنگي به سمت خونه مي رفتيم.بحث رشته انتخابيمون بود، اونا مي گفتن معماري رشته پرخرجيه. منم اولين جوابي كه به ذهنم اومد كه بگم اين بود كه "اشكال نداره،بعدش خرجشو از خودش در مياري "... شايد اين تعبير كوچه بازاري اين ضرب المثل بود كه از هر دانه گندم كه بكاري هفتاد دانه به بار مياد...
روزي كه اومدم سر كلاس درك وبيان محيط ، پسري كه كنارم نشسته بود در حالي كه داشتيم كاغذ هاي كاهي بي خط رو خط خطي مي كرديم به من گفت من فكر مي كردم معماري كه بيام مي برنمون توي محيط باز و بهمون ديوارچيني و ملات سازي و ... ياد مي دن و همون آدم به دليل تصور اشتباهي كه از رشته معماري داشت ديگه سر هيچ كلاسي ديده نشد...!
و بالاخره روزي كه رفتم توي صندوق كتابام دنبال يه كتاب فلسفي بگردم ، ولي چيزي پيدا كردم كه خيلي برام جالب بود ، دفتر نقاشي سال اول راهنمايي...!
وقتي دفترو ورق زدم ديدم نه بابا از همون بچگي يه نيمچه هنري در ما بوده...!حالا اين هنر طراحي و نقاشي چه طوري به معماري پيوند خورده جاي بحث داره...
حالا بعد از گذشت چهار سال از اون انتخاب از حرفي كه به دوستم زدم خجالت مي كشم ، حكايت من و معماري مثل ازدواجهاي سنتي ايروني مي مونه كه اول والدين مي رفتن صحبتاشونو مي كردن ، بعدش دختر و پسر فقط يه بار قبل ازدواج همو مي ديدن و به مرور زمان اون عشق و محبت بين زوجين ايجاد مي شد...
اما نه...!خوب كه فكر مي كنم مي بينم رابطه من و معماري به اون شكل سنتي نبوده...چون من و معماري اونقدرا هم با هم غريبه نبوديم...من معماري رو از قبل مي شناختم ، توي اقوام چند نفري اين رشته رو خونده بودن ، حتي يه نفر توي همين دانشگاه...
بعد چهار سال زندگي با معماري با همه ي خاطرات تلخ و شيرين ، حالا معماري عشقم شده...تمام تلاشمو مي كنم حالا كه وارد دنياي معماري شدم - حالا به هر دليلي و با هر پيش زمينه اي - نهايت استفاده رو از اين فضا بكنم ، خلق كنم براي آسايش و آرامش مردم...
مي خوام معمار باشم ، با معماري زندگي كنم و با معماري بميرم...
حسن آرزو